English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4128 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
baulk U طفره رفتن
balked U طفره رفتن از
balk U طفره رفتن از
evasion U طفره رفتن
evasions U طفره رفتن
jink U طفره رفتن
fudge U طفره رفتن
doff U طفره رفتن
balking U طفره رفتن از
balks U طفره رفتن از
hem and haw <idiom> U طفره رفتن
prolongate U طفره رفتن
doffed U طفره رفتن
doffing U طفره رفتن
get round U طفره رفتن
doffs U طفره رفتن
baulks U طفره رفتن از
baulking U طفره رفتن از
baulked U طفره رفتن از
fudged U طفره رفتن
avoided U طفره رفتن از
avoids U طفره رفتن از
avoiding U طفره رفتن از
fudges U طفره رفتن
avoid U طفره رفتن از
fudging U طفره رفتن
parries U دورسازی طفره رفتن
parrying U دورسازی طفره رفتن
parried U دورسازی طفره رفتن
parry U دورسازی طفره رفتن
to beg the question U طفره رفتن از پرسشی
slid U اهسته رفتن
prolongs U طفره رفتن بطول انجامیدن
to play the truant U از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
prolonging U طفره رفتن بطول انجامیدن
prolong U طفره رفتن بطول انجامیدن
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
entrain U اهسته دنبال کسی رفتن بقطار
paced U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
get round U از زیر [کاری] در رفتن
sink one's teeth into <idiom> U با جدیت دنبال کاری رفتن
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
to chicken out of something U از زیر کاری در رفتن [اصطلاح روزمره]
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
stealth U خفیه کاری حرکت دزدکی
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
slant U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to go to mess U رفتن
fall into a rage U از جا در رفتن
retire U پس رفتن
admitting U رفتن
hang around U ور رفتن
hedge U در رفتن
goes U رفتن
abstracting U کش رفتن
retires U پس رفتن
departures U رفتن
abstracts U کش رفتن
to take to ones heels U در رفتن
nim U کش رفتن
hedged U در رفتن
abstract U کش رفتن
fribble U ور رفتن
to foot it U رفتن
short-changing U کش رفتن
to get over U رفتن از
puttered U ور رفتن
putter U ور رفتن
retracting U تو رفتن
to hang back U پس رفتن
go over U به ان سو رفتن
retracts U تو رفتن
jauk U ور رفتن
go off U در رفتن
to get one's monkey up U از جا در رفتن
putters U ور رفتن
retract U تو رفتن
to pair off U رفتن
betake U رفتن
to fly off U در رفتن
to get away U رفتن
short-change U کش رفتن
to flow over U سر رفتن
short-changed U کش رفتن
retracted U تو رفتن
short-changes U کش رفتن
to whisk away or off U رفتن
bleneh U پس رفتن
make off U در رفتن
to fall short U کم رفتن
mog U رفتن
meddles U ور رفتن
meddled U ور رفتن
meddle U ور رفتن
to fall away U پس رفتن
admit U رفتن
admits U رفتن
twiddling U ور رفتن
to skirt along the coast U رفتن
to break loose U در رفتن
to sleep fast U رفتن
twiddles U ور رفتن
twiddled U ور رفتن
twiddle U ور رفتن
to go to the bottom U ته رفتن
sinks U ته رفتن
going U رفتن
break loose U در رفتن
to fall away U رفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com